سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاد باد آن روزگاران


ساعت 8:45 صبح سه شنبه 103/6/13

تا آن موقع فقط از کنار کرمان رد شده بودم آنهم در زمانی که داشتم راهی دیار سیستان می‌شدم. اطلاعی از شهر نداشتم. فقط آغامحمدخانی خوانده بودم و بیست هزار چشمی که از کاسه درآورده شده بود.  اتوبوس برای شام جایی نزدیک اردکان نگه داشت. من که نیمرویم را خورده بودم و مسواک هم زده بودم، نیت خوردن چیزی را نداشتم. برای قضای حاجت از اتوبوس پیاده شدم. سرمای کویری صورتم را خراش می‌داد. غذا خوردن مردم را به نظاره نشستم و اتوبوس دوباره به راه افتاد. از یزد رد شدیم و شهر انار را دیدیم و سپس رفسنجان و پنج صبح به کرمان رسیدم. حالا کو تا دانشگاه باز شود و کارمندان بیایند.  بالاخره وارد دانشگاه  شدم نه نگهبانی جلو دری بود و نه کسی مانع ورودم شد.  سر در بزرگی داشت و نوشته شده بود دانشگاه شهید باهنر کرمان. هوا داشت روشن می‌شد و یواش یواش رفت و آمدها شروع شد و کارمندان دانشگاه آمدند و برای ثبت نام به گروه ریاضی رفتیم و دیدم که احمد شجاع و حمید رضا افشین نیز آمده‌اند و رامتین گلبانگ هم بود. ثبت نام انجام شد و من در به در دنبال گرفتن خوابگاه به اتاق مدیر دانشجویی مرحوم اسلامی وارد شدم که گفت خوابگاه نداریم که سر و صدایم بلند شد که مرد مومن در آن دفترچه‌ی صاب مرده می‌نوشتی که خوابگاه نداری تا من اینجا را انتخاب نمی‌کردم. خلاصه قشقرقی به‌پا کردم و به ایشان گفتم من جایی ندارم زنگ بزن به همسرتان و بگو که شب مهمان داری که ایشان بدجور از کوره در رفت و هر چه از دهانش گفت نثارم کرد و من نیز خونسرد تحمل کردم و سر آخر نامه‌ای داد که به نمازخانه خوابگاه سه برویم و انجا موقتاً مستقر شویم. من نیت داشتم که برگردم. در اتوبوس دانشکده فنی نشستم که دانشجویان را به بلوار جمهوری اسلامی یعنی دانشکده فنی می‌رساند و از ترمینال نیز می‌گذشت. در اتوبوس چند دانشجوی جوان با یک دانشجوی مسن‌تر در حال شوخی بودند و صحبت از اراک به میان آمد که آن دانشجوی مسن فریاد برآورد که اراکی کیه؟ من به نزدیکش رفتم و گفتم اراکی‌ام دارم به اراک برمی‌گردم. گفت من رضا کاظمی‌ام. کدام اتاقی؟ گفت خوابگاه 2 اتاق 101. من نیز خودم را معرفی کردم و گفتم ارشد ریاضی کاربردی قبول شده‌ام و از اراک برگشتم به اتاقتان می‌آیم. تحویلم گرفت و در ترمینال پیاده شده و دوباره راهی اراک شدم. بلیط مستقیم به اراک نداشت ولی بلیط کرمانشاه را گرفتم که از اراک رد می شد حالا مسیر برگشت روز بود و تا یزد این بیابان‌ها را به نظاره نشستم. وای خدا چقدر این مملکت بیابان دارد. بین کرمان رفسنجان درختان پسته دیده می‌شدند. البته با آن چوب‌های سفید حدس زدم باید پسته باشند، ولی از انار تا یزد بیابان بود و دیگر هیچ.  12 و نیم  شب اصفهان بودم و  و 5 صبح دوباره به اراک رسیدم....... ادامه دارد.


¤ نویسنده: علی محمد نظری

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
7
:: بازدید دیروز ::
38
:: کل بازدیدها ::
369066

:: درباره من ::

یاد باد آن روزگاران

علی محمد نظری
من اگر وقت داشتم بیشتر می نوشتم. اینجا حدیث نفس است. نوشتن در باره خویشتن است و شاید در باره دنیایی که در آن بسر می بریم.

:: لینک به وبلاگ ::

یاد باد آن روزگاران

::پیوندهای روزانه ::

:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

آتش، قیصر امین پور . آملا عباس، قره بنیاد . اعراف . امام حسین (ع)، محرم، آیه اله بروجردی . اولین روز دبستان . بابا شهباز . بلاگفا. دفتر ایام . پرویز شهریاری . حج، عید قربان . حضرت ابوالفضل، نوحه سرایی . حضرت داود (ع) . حمید مصدق، سیب . دماوند . دماوند، راسوند، سفیدخانی . دماوند، کوهنوردی . دوره گرد . دیوار کعبه . ربنای شجریان . رسمی قطعی . رمی جمرات. بلعام بن باعور، . رمی جمره- ابراهیم خلیل الله . روستای سیدون . سرمین منی، مشعر، عزفات، حج . سیل، روستای سیدون . شهید ابراهیم نظری، ابراهیم همت، ابراهیم حاتمی کیا . شیخ اصلاحات، میرحسین، انتخابات 22 خرداد . شیخ صنعان . عاشقی، نماز شب . عشق پیری . عمره مفرده . عید رمضان . کتاب قانون، پرویز پرستویی مازیار میری . گوزن ها، مسعود کیمیایی . گوسفند سرا. دماوند . لجور . ماه رجب، . محمد رضا مجیدی . نوروز . هوشنگ ابتهاج . یزد، شیرکوه، دکتر محمد مشتاقیون .

:: آرشیو ::

گل های مکزیک
نقد فیلم
سیاسی
مذهبی
شعر
شخصیت ها
خاطرات
داستان
اجتماعی
سفرنامه
آبان 90
مهر 90
شهریور 90
مرداد 90
تیر 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
آبان 89
آذر 84
آذر 90
دی 90
اسفند 90
بهمن 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
شهریور 91
مرداد 91
دی 91
آذر 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
خرداد 93
اردیبهشت 93
تیر 93
مرداد 93
مهر 93
دی 93
اردیبهشت 94
اسفند 93
خرداد 94
شهریور 94
دی 94
بهمن 94
خرداد 95
اسفند 94
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 2
آبان 2

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

.: شهر عشق :.
بوی سیب BOUYE SIB
انا مجنون الحسین
گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران، مصر‍، یونان
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
مکتوب دکتر مهاجرانی
یاداشت های یک دانشجوی ریاضی
حاج علیرضا
سهیل
حیاط خلوت
بانو با سگ ملوس(فرشته توانگر)
صد سال تنهایی(هنگامه حیدری)
یادداشت های یک دانشجوی ریاضی(محسن بیات)
پردیس( حسین باقری)
دستنوشته های بانو

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::